آسمون

آسمون

وسیع باش و تنها , سربه زیرو سخت
آسمون

آسمون

وسیع باش و تنها , سربه زیرو سخت

خیانت

                                     پس کی خاکم میکنی؟

 

 

پس کی خاکم میکنی؟

یعنی چی؟این چه حرفیه که میزنی عزیزم؟

پرسیدم کی خاکم میکنی؟

نمیفهمم چی میگی؟!باور کن حرفت را نمیفهمم

ادامه مطلب ...

سفر شمال یا در جستجوی باران

دلم برای باران تنگ شده بود.برای صدای قطره های بارون   برای پرسه زدن زیر بارون   برای صدای غرش آسمون   برای ابرهای سیاه سر گردون

 

برای روزها بارانی و قدم زدن در زیر آن و خالی کردن دل پر ازغم . مدتی است که دیگر نه بارانی است و نه ابری  این روزها تنها یک قلب است پر از درد  ....

 

بالاخره راهی شدم برای پیدا کردن بارون  راهی جاده های دور و پر پیچ وخم

انگار اونم میدونست دلم براش تنگ شده ,زود تر از اونی که فکرشو میکردم همدیگرو پیدا کردیم و به هم رسیدیم.

باران ببار تا درد دلم را به تو بگویم.
بگذار من مانند تو و همراه تو ببارم ... ببارم تا خالی شوم ... از غصه ، از دلتنگی ها رها شوم. اگر دستی نیست که اشکهایم را از گونه هایم پاک کند ؛ ای باران تو میتونی با قطره هایت اشکهائی که از گونه هایم سر ریز شده است را پاک کنی

 

 (تو این عکسه اگه من دوتا دستام رو فرمونه پس کی عکس گرفته؟ شاید یکی دیگه هم بوده! شایدم من ۳ تا دست دارم! نهیدونم) 

<شوخی کردم آنی هم با من بود با هم رفتیم شمال       منو آنیو بارون  > 

 

 

ماجراهای تیامنی فرزند بینگی یا (گوش شیطون کر)

خودم هم میدونستم سوال سختی باید باشه! ولی دلم میخواست بدونم بادقت ترین ,پر حافظه ترین وهوشمندترین کسی که این وبلاگ رو میخونه کی میتونه باشه!

 

روزها می گذشت 

   من هرز گاهی وبلاگم رو چک میکردم تا شاید کسی یادش باشه پدر تیامنی کی بوده!!!  

 البته قبل از طرح این سوال هم فکرشو میکردم هیچ کس نخواهد تونست به این سوال پاسخ بده! 

از اون جا که مامانم همیشه بهم میگه جلو جلو حرف نزن یا حداقل بگو (گوش شیطون کر )

این بار شیطون یخمو گرفت 

 

 یه روز که تو بانک بودم یکی به ایرانسل (چاقالی تابلو) زنگیدو قطع کرد. بعد اس ام اس داد که میدونه مورد سوال چیه! 

منو میگی !شب خوابم نبرد!نه بخاطر اینکه خوابم نمی اومد!نه! بابت 25هزار تومنی که اگه جوابش درست می بود باید به e-maileshمیفرستادم نگران بودم.  

با این فکر که (گوش شیطون کر) محاله کسی یادش باشه , به زور خوابیدم.

صبح شد. 

مثل عادت همیشگیم قبل این که پلکام کاملا باز شن موبایلمو از کنار تختم اوردم بالا تا ببینم چه خبر توش(اس ام اسی زنگی) (چون همینجور که میدونید شبها فعالیت کرم گونه بیشتره میشه)  

 

   8sms   13 misscall 

دونه دونه بازشون کردم  هشتمین اس ام اس,  همون شماره نا اشنا بود. 

بله,دقیقا متن اس ام اس همونی بود که فکر نمیکردم! 

  

تیامن فرزند بینگی (فکم افتاد)

 

آره اون درست جواب داده بود. چشامو بستمو به این فکر میکردم یعنی کی میتونه باشه این غریبه نا اشنا

دلم طاقت نداد اس ام اس زدمو پرسیدم؟ نگفت کیه فقط جواب داد جایزه رو نمیخواد 

 با این حرفش من بیشتر کنجکاو شدم تا بدونم کیه؟(انگاری کرم تموم اون 13 نفری که دیشبmiss انداخته بودن یهو در وجود من باشه

    

آره! اونی که فکرشم نمیکردم پشت خط بود! 

 

پیشی! 

http://cope13.blogsky.com/1387/05/23/post-16/

  

از آخرین بحث مون 8 ماهی میگذشت!و من تو این 8 ماه  نخواستم باهاش حرف بزنم! 

     

خیلی کوتاه باهام حرف زد کمی تا قسمتی دلخور بود.شایدم حق داشت. 

بهش گفتم حاظرم جایزش رو براش e-mail کنم. 

گفت:به جای جایزه یه چیز دیگه ای میخواد ازم و خواست تا رد نکنم,من هم قبول کردم! 

 

گفت:میخوام تو رو ببینم 

   

منم قول داده بودم ولی کاش ...

 

 حالا که مینویسم 1 , 2 روزی گذشته از اومدنش و مثل همیشه این قطره های بارونه که به پهنای صورت قشنگش می باره وقتی منو میبینه 

 

 

 نتیجه اخلاقی: همیشه به حرف ماماناتون گوش کنید  

و شاید اگه اون شب میگفتم(( گوش شیطون کر , هیچکس نمیتونه جواب این سوال رو بده ))این جور نمیشد. 

تقدیم به م ی ن ا بابت تموم خوبی هاش (خداحافظ همین حالا)

تو بارون که رفتی
شبم زیر و رو شد
یه بغض شکسته
رفیق گلوم شد
تو بارون که رفتی
دل باغچه پژمرد
تمام وجودم
توی آینه خط خورد
هنوز وقتی بارون
تو کوچه می باره
دلم غصه داره
دلم بی قراره
نه شب عاشقانه است
نه رویا قشنگه
دلم بی تو خونه
دلم بی تو تنگه
---
یه شب زیر بارون
که چشمم به راهه
می بینم که کوچه
پر نور ماهه
تو ماه منی که
تو بارون رسیدی
امید منی تو
شب نا امیدی 
    
                  مینا می روم تا که ثابت کنم  هیچ چیز در این روزگار دوام ندارد حتی عشق. 
                          
                                                      مواظب خودت باش  
                                                 
                                                                دلم برات تنگ می شه

دل نوشت م ی ن ا برای آسمونی

در کنار تو نبودن بی تاب ، بی قرار ، چشم به راه فردایی دیگر ، برای دیدن چهره ماه تو! تنها ، در گوشه ای از اتاق ، صدای موسیقی بلند و گاهی که دلگیرم ، آرام... هر گاه دلتنگم مثل همیشه چشمهای من نیز عاشق اشک ریختن هستند! به تو فکر میکنم ، به روز به هم رسیدن می اندیشم ،قلمی برمیدارم ، آن زمان حس میکنم که شاعرم ، از تو مینویسم ، بعد که نوشتم ، میخوانم شعر را ، باور نمیکنم که من نوشته ام این بیت شیرین را ! تو آنقدر خوبی ، آنقدر مهربانی ، آنقدر بااحساسی که از خوبیهای تو میتوان غزلی از محبت و عشق نوشت ، از مهربانی تو میتوان ترانه ای با یک دنیا عاشقانه های ماندگار نوشت ،از احساس تو میتوان شعری با احساستر از حس عشق سرود! من که شاعر نبودم ، حالا ببین چه سروده ام در وصف تو ای گل من ! عزیز دل من! در کنار تو نبودن مرا دگرگون کرده است ، حالا حس میکنم چه در کنار تو باشم ، چه در کنار تو نباشم ، برایم شیرین است لحظه های با عشق تو زیستن! شب که میشود ، بیقرار این میشوم که با صدای تو بخوابم ، خدا چه داند فردا نیز شاید لحظه دیدارمان باشد ، اگر هم نباشد ، فدای سرت ، یک روز دیگر مهم این است که هر روز عاشقتر از دیروزم ،و تو هر روز برایم عزیزتر از یک ثانیه قبلی! وقتی که در کنار تو نیستم ، قصه من این است ، پایان قصه شیرین اما آغازش غم انگیز است !

نامه بی نشان


نامه بی نشان


دوباره نامه ام برگشت خورد
مثل همیشه
با مهر قرمز رنگ اداره پست:
«گیرنده، شناسایی نشد»! اما من باز هم،
از خوابهایم
رویاهایم
و شعرهایم
برایت خواهم نوشت
برای تو،
که تعبیر خواب ندیده ام هستی!!!

m_r_a_m

دشت
در دشت آوای نسیم پر بود
چمن ها رنگ سبز را در تمام دشت تکرار می کردند
در نقطه ای نا معلوم
تک درخت تنومندی
سا یه اش را بر چمن گسترده بود
دور تا دور دشت را کوه ها احاطه کرده بودند
کوه های بلند با زوایای تند و شکسته
آسمان آبی بی ،بی هیچ ابری
نه زمزمه ی باریدن بود
ونه جا پایی از غم دیده می شد
دشت آغاز رهایی بود
رهایی از بودن برای زیستن
پرواز تا نهایت خود

منو پیشی

منو گربه دیروز باز شهمیرزاد بودیم

همیشه خیلی حرف دارم که باهاش بزنم
ولی گاهی وقتا نمی تونم
شاید ترس اینکه ازم ناراحت شه یا قلب شیشه ای و کوچیکش بشکنه
نمیزاره

هوا کمی سرد بود...  با هم خندیدیم
منم طبق معمول کلی سر به سرش گذاشتم

هوا داشت کم کم  تاریک می شد
باید زودتر برمی گشتیم

ازش پرسیدم: اگه برم از کنارت گریه میکنی؟
گفت:روزهای اول اگه خواستم بمونی کنارم به خاطر خودم بود چون خودمو بیش از تو دوست داشتم و نمیخواستم تنها باشم
....ولی حالا
ولی حالا به خاطر اینکه تو رو بیشتر از خودم دوست دارم
نمیتونم مجبورت کنم که بمونی

  الهی                                                

                                                        سپهر

                                        


 

s.emad

چند کلمه نوشتم

خط زدم

تا تو نخوانی 

                              سپهر آسمونی